باري، در دينداري و عشق و ايمان بوديب به اسلام، و نيز در نيّت خيرش در ترجمه و تفسير قرآن جاي هيچ شبهه و بحثي نيست و اين نكته در سراسر كتابش كه نگارش آن را در نهم ژوئيه 1941 آغاز كرده و در 23 دسامبر 1966، يعني پس از شانزده سال به پايان برده، مشهود است. بحث بر سر چگونگي انجام دادن امر مهمي است كه بر عهده گرفته بوده است، آن هم از دو ديدگاه، يكي صوري و ادبي و ديگري محتوايي. از ديدگاه ادبي، ضعف كار از همان نخستين صفحات و از قصيدهاي كه به شيوه شعر كهن فرانسه در حمد و ستايش خداوند و در قالب اشعار دوازده هجايي (اسكندراني) سروده شده آشكار ميگردد. اين قصيده داراي ده بند و هر بند آن داراي چهار بيت است. اما در بسياري از ابيات آن ضوابط عروض فرانسه رعايت نشده است. مثلاً شاعر كلمه «destinée» را با «dirigée» و «adorer» را با «envoyé» قافيه بسته، مصرعها را به شيوهاي نامتعارف تقطيع كرده، گاه در برخي از آنها يك هجا كم آورده و ابيات 11 هجايي را با 12 هجايي درآميخته است. اين ضعف البته به ترجمه هم راه يافته و اغلب باعث نارسايي عبارات شده است. ما نخست برخي از اين نارساييها را به عنوان نمونه شرح ميدهيم، سپس به جنبههاي روايي و محتوايي كتاب ميپردازيم.
* أوَلمّا أَصابَتكُم مُصيبَةٌ قَد أصَبتُم مِثلَيها قُلتُم أَنّي هذا قُل هُوَ مِن عِندِ أنفُسِكُم انَّ اللّهَ عَلي كُلِّ شَيءٍ قَدير
(آل عمران، 3/165).
Ainsi donc, quand vous êtes atteints d'un malheur dont vous aurez atteint deux fois votre ennemi, vous dites: »D'où vient ceci? «Dis-leur: »Cela vient de vous-mêmes«. Et Dieu est tout puissant.
در ترجمه آيه مباركه چند اشكال به چشم ميخورد. نخست آن كه جزء اول آيه (أَوَلمّا... انّي هذا) عبارتي است استفهامي كه در مقام نفي و توبيخ به كار رفته است (آيا هرگاه مصيبتي بر شما وارد آيد...؟) ولي بوديب آن را به صورت جمله خبري ترجمه كرده است.
دوم آن كه فعل atteindre (در معناي مبتلا كردن، به رنج و اندوه گرفتار كردن) معمولاً به شخص آسيب ديده اسناد داده ميشود، يعني به صورت مجهول به كار ميرود نه معلوم، و سپس بيماري يا مصيبتي كه فرد به آن مبتلا شده است، به صورت متمم فعل در پي آن ميآيد. مثلاً ميگويند: Il est atteint de rhumatisme (مبتلا به روماتيسم شده است) و يا Il est atteint d'un grand malheur (به مصيبت بزرگي گرفتار شده است). فرانسويان در هيچ يك از اين دو مورد فعل را به شخص ديگري غير از كسي كه گرفتار و يا مبتلا شده است نسبت نميدهند و مثلاً نميگويند: Il m'a atteint de rhumatisme (مرا به روماتيسم مبتلا كرد) و يا Il m'a atteint d'un grand malheur (مرا به مصيبت بزرگي مبتلا كرد)،3 و در صورتي كه بخواهند عمل انجام شده را به شخص دومي به عنوان فاعل نسبت دهند، از فعل infligerاستفاده ميكنند كه دقيقا به معني كسي را گرفتار مصيبت و مشكلي كردن است. در آيه مورد بحث نيز چنين است. سخن از جنگ اُحُد و شكست مسلمانان و نارضايي آنان است كه هفتاد تن از ياران خود را از دست دادهاند، و حال آن كه در جنگ بدر، با عدهاي كمتر، نه تنها هفتاد تن از كفار را كشته بودند، بلكه هفتاد تن ديگر را هم به اسارت گرفته بودند. پس اين وضع بر آنان گران ميآيد و پيوسته زمزمه ميكنند: ما كه بر حقّيم چرا بايد در جنگ شكست بخوريم و ياران خود را از دست بدهيم؟ چه شد كه اين مصيبت بر ما وارد شد؟ آن گاه خداوند ميفرمايد: «آيا هر گاه گرفتار مصيبتي شويد كه دو چندانِ آن را بر دشمن وارد آوردهايد، باز ميگوييد: اين مصيبت از كجا آمد؟ بگو: شما خود آن را پديد آورديد...» [زيرا سر از فرمان پيامبر پيچيديد و در ميدان كارزار، به طمع دست يافتن بر غنيمت جنگي، تنگه احد را رها كرديد و دشمن را به داخل صفوف خود كشانيديد]... بنابراين، در متن ترجمه، همچون متن عربيِ «قد أصَبتُم» فاعل بايد مشخص باشد و فعل به صورت معلوم به كار رود و به فاعل حقيقي، يعني خودِ مسلمانان كه موجب شكست ياران ابوسفيان در جنگ بدر شدند منسوب گردد. از اين رو نميتوان در ترجمه آن از فعل atteindre استفاده كرد و در هر حال برگرداندن جمله به «dont vous aurez atteint deux fois votre ennemi...» غلط است.
نكته ديگر ترجمه فعل ماضي «قد أصَبتُم» به صورت مستقبل مقدم است كه معناي كل آيه را نيز تغيير ميدهد، زيرا سخن از اين نيست كه مسلمانان در آينده هميشه دو برابر مصيبتي را كه دشمنانشان بر آنان وارد آوردهاند، بر ايشان وارد خواهند آورد، چيزي كه شايد از انصاف و عدالت به دور باشد، بلكه سخن از عملي است كه منقضي شده است: جنگي درگرفته و مسلمانان هفتاد تن را از دست دادهاند و اين تعداد نصف تلفاتي است كه در جنگ پيشين، همين مسلمانان بر كفار وارد آورده بودهاند. ظاهرا مترجم يا شأن نزول آيه را نميدانسته و يا اگر ميدانسته از كاربرد صحيح مستقبل مقدم در زبان فرانسه آگاه نبوده است. ميتوان آيه مباركه را چنين ترجمه كرد:
Quoi! quand un malheur vous atteint malheur dont vous avez infligé le double [àvotre ennemi] vous dites: »D'où vient cela?« Dis: »Cela vient de vous-mêmes«. Certes, Dieu est tout puissant.
* قُل انّي أخافُ ان عَصَيتُ رَبّي عَذابَ يَومٍ عَظيم (انعام، 6/15).
Dis-leur: »Je crains, si je désobéissais àmon Seigneur, le supplice d'un jour qui sera immense«.
در اين جا نيز افعال در زمان مناسب به كار نرفتهاند. در زبان فرانسه اگر بخواهيم ــ به هر دليل ــ در عبارتي شرطي فعل جمله جوابيه را به زمان حال بياوريم، بايد فعل جمله شرطيه را نيز به همان زمان صرف كنيم، ولي اگر فعل جمله شرطيه به زمان ماضيِ استمراري باشد، فعل جوابيه به صورت مضارع شرطي خواهد بود. بنابراين مترجم بايستي چنين ميگفت:
Je crains, si je désobéis àmon Seigneur...
از سوي ديگر، ترجمه «عظيم» به immense (وسيع، گسترده) نيز درست نيست، مگر اين كه آن را صفت عذاب فرض كنيم كه آن هم مغاير متن آيه مباركه است. «عظيم» در اين جا صفت «يوم» و به معني ترسناك و وحشتآور است.
Dis: Je crains, si je désobéis àmon Seigneur, le châtiment d'un jour redoutable.
* مَن يُصرَف عَنه يَومئذٍ فَقَد رَحِمَه وذلكَ الفَوزُ المبين (انعام، 6/16)
ترجمه بوديب:
Quiconque en sera délivré, ce jour-làlui aura fait grâce, et tel sera le triomphe éclatant.
هر كس از آن رها شود، آن روز او را مورد مرحمت قرار خواهد داد، و چنين است پيروزي درخشان.
اگر اين عبارت غلط نباشد، دست كم گنگ و نارساست، زيرا خواننده نميداند ضمير اشاره «آن» در جمله نخستين (ضمير en در ترجمه فرانسه) به چه باز ميگردد و آن چيزي كه ممكن است شخص از آن رها شود چيست و فاعل فعل «aura fait grâce» كيست و چه كسي شخصِ رها شده را مورد لطف و مرحمت قرار خواهد داد و يا چگونه اين «رها شدن» ميتواند «پيروزيي درخشان» باشد؟ البته ساخت جمله ــ با توجه به ويرگولي كه بعد از «délivré» آمده ــ به گونهاي است كه ممكن است خواننده مجموعه «ce jour-là(= آن روز) را فاعل فعل بپندارد. در اين صورت سؤال ديگري مطرح ميشود: چگونه «روز» يا «شب» ميتوانند كسي را مورد لطف و مرحمت قرار دهند؟ در واقع اين ترجمه نيز داراي سه لغزش آشكار است: 1. فعل «délivré» براي ترجمه «يُصرف عنه» مناسب نيست و بايد به جاي آن از صورت مجهول افعالي مانند épargner و exempter استفاده شود؛ 2. ضمير فاعليِ مستتر در «رَحمه» به «اللّه» باز ميگردد و در ترجمه آن بايد كلمه «Dieu» داخل چنگك بيايد؛ 3. كلمه triomphe نيز براي «فوز» مناسب نيست و كلماتي مانند succès, bonheur و يا réussite رساتر است.
بنابراين، ترجمه آيه مباركه به صورت زير پيشنهاد ميشود:
Ce jour-là, quiconque sera épargné du châtiment, [Dieu] lui aura fait miséricorde, et voilàle bonheur évident.
(آن روز هر كس عذاب از او برداشته شود، خداوند بر او رحمت آورده است. و اين است رستگاري آشكار)
* يا ايُّها الّذينَ آمَنوا كونوا قَوّامينَ بِالقِسطِ شُهَداءَ للّهِ ولَو علي أنفُسِكُم أو الو الِدَينِ وَ الأقربينَ ان يَكُن غَنيّا أو فَقيرا فَاللّه أَولي بِهِما فلا تَتَّبِعُوا الهَوي أن تَعدِلوا وَان تَلوُوا أو تُعرِضُوا فانّ اللّه كانَ بِما تعمَلُونَ خَبيرا (نساء، 4/135)
Croyants, soyez droits et équitables et témoignez en vue de Dieu seul, serait-ce contre vous-mêmes ou contre les père et mère et les plus proches parents; que lui soit riche ou pauvre ses parents sont avant tout les serviteurs de Dieu...
اشكال در جزء دوم ترجمه، يعني از عبارت «...que lui soit» به بعد است، زيرا مترجم، مانند موارد پيشين، يا به مرجع ضمير مستتر در «ان يكن» و نيز مرجع ضمير تثنيه در «بهما» توجه نداشته و يا اصولاً عبارت را درست نفهميده و در نتيجه ترجمهاي ارائه داده كه به كلي مغاير با متن قرآن است. اگر بخواهيم متن فرانسه او را عينا به فارسي برگردانيم، عبارتي اين چنين خواهيم داشت:
«اي مؤمنان، درست كردار و دادگر باشيد و تنها براي خدا شهادت دهيد، هر چند به زيان خودتان و يا پدر و مادر و خويشان باشد؛ خواه درويش باشد و خواه توانگر (چه كسي درويش باشد يا توانگر؟ معلوم نيست)، در هر حال پدر و مادرش بندگان خدا هستند...»
چنان كه ملاحظه ميشود، جزء دوم ترجمه فاقد هرگونه پيوند منطقي و معنايي با جزء اول است، زيرا اصولاً بحث بر سر پدر و مادر كسي (كه در متن ترجمه نامشخص است) نيست، بحث بر سر اين است كه خواه آن شخصي كه به نفع او يا به ضرر او گواهي ميدهيد فقير باشد و خواه ثروتمند، شرايط اجتماعي هيچ يك از آن دو را در نظر نگيريد و فقط براي رضاي خدا و در جهت حق و حقيقت گواهي دهيد، زيرا در هر حال، خداوند أولي بر هر دوي آنان است. بنابراين، ميتوان آيه مباركه را چنين ترجمه كرد:
vous qui croyez, soyez équitables et témoignez en vue de Dieu, fût-ce contre vous-mêmes et contre vos père et mére et vos proches parents. Que [celui pour qui vous témoignez] soit riche ou pauvre, Dieu a priorité sur eux deux [sur le riche et le pauvre]...
* الّذينَ يَتَربَّصُونَ بِكُم فَان كانَ لَكُم فَتحٌ مِنَ اللّهِ قالُوا ألَم نَكُن مَعَكُم... (نساء، 4/141).
»Eux qui attendent pour se prononcer sur vous si Dieu vous donne la victoire ils disent...«
عبارتي است مركب از سه جمله، يكي اصلي و يكي تابع، كه با ضمير موصولي «qui» به هم مربوط شدهاند. سومي نيز جملهاي شرطي است كه بين اين دو آمده است. در چنين مواردي فاعل جمله اصلي در آغاز عبارت ميآيد و فاعل جمله پيرو كه همان ضمير موصولي است، بعد از آن و قبل از فعل مربوط. بنابراين فعل جمله اصلي ديگر فاعل نميخواهد، زيرا فاعل آن در آغاز آمده است. اما برخي از ناآشنايان با ظرايف زبان فرانسه گاه فاعل جمله اصلي را هم در آغاز ميآورند و هم قبل از فعل مربوط. اين اشتباهي است كه اغلب بوديب نيز مرتكب ميشود و غلط است. از اين رو بايد ضمير فاعليِ «ils» كه قبل از «disent» آمده است، حذف شود:
Ceux qui attendent... disent ...
چنين بود نمونههايي از نارساييهاي ترجمه بوديب كه البته برخي از آنها از لحاظ محتوايي نيز به ترجمه آسيب ميرساند و يا خلاف معني و مفاد آيات مباركه را افاده ميكند. اينك به جنبههاي روايي كتاب ميپردازيم.
همان گونه كه در آغاز گفته شد، بوديب مردي است سخت متدين و معتقد به اسلام. اما پيرو چه مذهبي؟ اگر مذهب او مشخص شود، طبعا جنبههاي روايي ترجمهاش بهتر درك خواهد شد. او خود در هيچ جا، نه در مقدمه كتاب و نه در حواشي آن، از مكتب فقهي و كلامي مورد عقيدهاش سخن نميگويد. با وجود اين، از مجموع رواياتي كه در حواشي كتاب آورده ميتوان چنين نتيجه گرفت كه به احتمال زياد، اباضي مذهب بوده است.4 اباضيان شاخهاي از خوارج بودند كه در اوايل قرن دوم هجري در شمال آفريقا، به خصوص در سرزمينهاي كوهستاني الجزاير و در ميان قبايل بربر و چادرنشينِ صحرا، پراكنده شدند و در ادوار مختلف توانستند حكومتهاي كوتاه مدتي نيز تشكيل دهند.5 اينان در آغاز با اباضيان ديگر، ساكنان عمان و يمن، از لحاظ عقيدتي اختلافي چندان نداشتند، ولي رفته رفته عقايد خارجي آنان با عقايد محلي رايج در ميان قبايل بربر، كه قبل از اسلام آوردن، تحت تأثير دوناتيسم (فرقهاي از مسيحيت)6، و نيز افكار ماني قرار گرفته بودند، درآميخت و آميزهاي به وجود آورد كه آنان را به اعتدال و ميانهروي بيشتر، در مقايسه با خوارج و برخي از اباضيان ديگر، سوق داد، چندان كه هرگونه پيوند خود را با خوارج انكار كردند و در مورد حكميّت ابوموسي اشعري و خلافت حضرت علي(ع) نيز راه اعتدال در پيش گرفتند.7
از همين روست كه بوديب به حضرت علي(ع) ارادت ميورزد و همواره نامش را با جملات دعائيهاي مانند «نَوَّرَ اللّه وَجهَه»، «رَضِي اللّه عَنه» و «أنارَ اللّه بُرهانَه» (البته به زبان فرانسه) همراه ميگرداند و يا از او با عنوان «Sidi» يعني «سيدي» ياد ميكند. همين گونه است درباره حضرت حسين(ع) كه بوديب او را پنجمين خليفه، پس از ابوبكر و عمر و عثمان و علي(ع) ميداند و يزيد را مردي ميشمارد ستمگر كه خلافت را به ناحق غصب كرد و آن را به سلطنت تبديل نمود و حسين(ع) و يارانش را كنار نهر فرات در سوريه(!) به شهادت رساند. در اين جا بوديب روايتي نقل ميكند كه خواه ناخواه شگفتي خواننده را بر ميانگيزد. ميگويد: حسن(ع) برادر بزرگتر حسين(ع) روز عاشورا در كربلا حضور داشت و در دفاع از برادر با سپاهيان يزيد جنگيد، ولي پس از آن كه زخمي مهلك برداشت، سوار بر اسب شد و از ميدان كارزار گريخت!8 به كجا؟ كس نميداند. سرنوشتش چه شد؟ باز هم كس نميداند.
اين داستان صبغهاي اباضي دارد، زيرا اباضيان معتقدند كه خلافت حقي شرعي است و خليفه يا امام، پس از آن كه مردم با او بيعت كردند، نميتواند از اين حق چشم پوشد، ولي چون حضرت حسن(ع) از خلافت كناره گرفت، بيعت او از گردن مردم برداشته شد و ديگر نميتوان او را خليفه يا امام دانست. برعكس حسين(ع) كه در برابر ظلم و جور يزيد قيام كرد، در حالي كه مردم كوفه هم با او بيعت كرده بودند، به حق خليفه پنجم مسلمانان است. آنچه ريشه اباضي اين داستان را تأييد ميكند روايت ديگري است كه بوديب درباره نشانههاي آخرالزّمان آورده است. بر اساس اين روايت، در آخرالزّمان حوادث زير به وقوع ميپيوندند:
1. خورشيد به جاي شرق از غرب ميدمد؛ 2. دود سراسر كره زمين را فرا ميگيرد؛ 3. دجال، پيشواي بيدينان، ظهور ميكند و بيديني و كفر را در همه جا رواج ميدهد؛ 4. «دابّة الارض» از اعماق زمين بر ميجهد و علامتي [از ترس؟] بر پيشاني همه مردم، كافر و مسلمان، نقش ميبندد؛ 5. زمين در سه جا، در شرق و غرب و در عربستان، دچار فروپاشي ميشود؛ 6. عيسي(ع) به روي زمين باز ميگردد (بوديب با شعف بسيار ميافزايد: چه خوب خواهد شد!)؛ 7. يأجوج و مأجوج خروج ميكنند؛ 8. سرانجام لهيبي عظيم از جانب يمن بر ميخيزد و همه مردم را به سوي بيت المقدس پيش ميراند...
اينها همه طليعههاي قيامت هستند. اما پيش از آن كه قيامت برپا شود، عيسي(ع) كه همراه اصحاب كهف به روي زمين بازگشته است، ازدواج ميكند و داراي دو پسر ميشود، يكي محمد و ديگري موسي. آن گاه صليبها را در هم ميشكند و صلح و صفا را به همه جا ميگسترد، چندان كه شير و شتر و گرگ و ميش و پلنگ و آهو در صحرا كنار هم به سر ميبرند و كودكان با مار بازي ميكنند و ديگر از بدي و پليدي اثري بر جاي نميماند. سپس عيسي(ع) فريضه حج به جا ميآورد و براي زيارت مقبره پيامبر به مدينه ميرود و همان جا درميگذرد و در جوار پيامبر دفن ميشود.9
اين است محصول درآميختن عقايد اباضي با روايات مسيحي رايج در ميان دوناتيستهاي آفريقا. البته بوديب از مآخذ متعددي نام ميبرد كه مهمترين آنها مختصر قرطبي است. ولي مأخذ اصلي او قناطرالخيرات، اثر جيطالي،10 يكي از مشايخ اباضي شمال آفريقاست كه زير عنوان «اشراط الساعة» روايات بسياري از اين دست را به حضرت رسول نسبت داده و وقايع ديگري مانند زلزلههاي ويرانگر، جنگ ميان دو كشور بزرگ، چيرگي بدكاران بر نيكوكاران، اندك شدن باران، قطع رحم، ظهور پيامبران دروغين، گرايش علماي دين به زراندوزي و كسب قدرت، و بلند شدن بناها را نيز بر آنها افزوده است. مشايخ اباضي كه برخي از اين علايم را تحقق يافته ميديدند، نگران شدند و سرزميني اسطورهاي به نام «جغراف» را به عنوان پناهگاه براي مؤمنان و پارسايان تعيين كردند تا همه در آن جا گردآيند و از مصائب آخرالزمان در امان مانند. حتي يكي از آنان با گروهي از ياران خود رهسپار جغراف شد و مسافتي در دل صحراي شمال آفريقا پيش رفت و چون راه به جايي نبرد به ميان قبيله خود بازگشت.11
اما صحراي محشر در كجا برپا خواهد شد؟ به گفته بوديب در بيت المقدس.12 آن گاه خداوند به داوري درباره همه موجودات خواهد پرداخت، حتي درباره حيوانات. اختلاف تنها در اين است كه حيوانات در مدتي كوتاه محاكمه و سپس تبديل به خاك ميشوند و به كوه و جنگل و صحرا ميپيوندند، در حالي كه هزار سال طول ميكشد تا محاكمه آدميان پايان يابد و نيكوكاران به بهشت روند و گناهكاران به دوزخ.13
بوديب در تفسير برخي از آيات مربوط به معاد، سرگذشت آدميان را بلافاصله پس از مرگ نيز تعيين كرده است. از جمله در تفسير عبارت «كلّ نفسٍ ذائقة الموت» (آل عمران، 3/185) ميگويد: روح مؤمن، كه به اندازه زنبور عسل است، پس از مرگ وي لحظهاي روي سينهاش مينشيند. آن گاه همراه او روانه گور ميگردد. در آن جا نكير و منكر با چهرهاي شاد و زيبا و جامههايي عطرآگين بر او آشكار ميشوند و او را در پارچهاي ابريشمين و سبز رنگ كه از بهشت آوردهاند، ميپوشانند. سپس همراه او به سوي آسمانها پرواز ميكنند. در آسمانِ اول او را به فرشتهاي ديگر تحويل ميدهند. اين فرشته دقّه بر ابواب آسمانها ميكوبد. ندا درميرسد: كيست؟ ميگويد: من سلسائيلم و روح فلان مؤمن را همراه آوردهام. چون نگهبانان آسمانها صاحب روح را ميشناسند، بيدرنگ درها را به رويش ميگشايند و به او خوشامد ميگويند. عروج به آسمانهاي ديگر همچنان ادامه مييابد و همه جا روح با استقبال گرم ساكنان ملكوت روبهرو ميگردد، تا آن كه سرانجام به عرش كبريايي ميرسد. در آن جا حجاب كنار ميرود و روح به رؤيت خداوند نايل ميشود. سپس رهسپار عالم برزخ ميشود و شاد و خشنود در جوار ارواح ديگر ميزيَد تا آن كه روز رستاخيز فرا رسد...
اما روح كافر بزرگتر از روح مؤمن و به اندازه ملخ است، زيرا جسمش نيز روز قيامت به فرمان خداوند بزرگتر ميشود، چندان كه هر يك از دندانهايش به بزرگي كوه اُحُد ميگردد تا آتش دوزخ در او بيشتر اثر بخشد. و البته چنين روحي از همان نخستين لحظات پس از مرگ مورد خشم و نفرت فرشتگان و حتي نگاهبانان «سجّين» كه در اعماق زمين واقع است، قرار ميگيرد و تا روز قيامت در آن جا ميماند و به عذابي مناسب گناهانش گرفتار ميشود.14
باري، از اين گونه روايات در سراسر كتاب بوديب فراوان است، و وي چنان صميمانه و با صداقت آنها را نقل كرده كه گويي همه را به رأي العين ديده است. لذا كتاب را نه تنها در الجزاير و شمال آفريقا، بلكه در فرانسه و برخي ديگر از كشورهاي فرانسوي زبان هم پخش ميكند تا از اين راه خدمتي به عالم اسلام كرده باشد. ولي بايد گفت كه اگر همه مبلّغان دين ميخواستند در تبليغ خود به چنين رواياتي متوسل شوند، امروز اين همه مردان متفكر و دانشمند در سراسر جهان به اسلام نميگراييدند. در واقع بهترين وسيله براي ترجمه و تفسير قرآن خود قرآن است، نه رواياتي كه در ميان اقوام مختلف بر حسب زمينه و سابقه ذهني آنان رنگهاي مختلف به خود گرفته است. در غير اين صورت هركس خود را صالح خواهد دانست كه با استناد به داستانهايي كه اغلب ريشه در فرهنگ عامّه ملتها دارد، به ترجمه و تفسير قرآن بپردازد و گفته و نوشته خود را حقيقت مطلق نيز بپندارد.
1. مشخصات كامل كتاب بدان گونه كه در صفحه عنوان آمده چنين است: Le Coran glorieux, traduction et commentaires par Si Ahmed Boudib, littérateur, membre Académie J. F. Numidia, lauréat prix littéraires, diplôme d'honneur, publié et édité par Ibrahim Patel, pour P. Mubarack Edition, Paris, United Kingdom, s.d. تاريخ انتشار كتاب مشخص نيست، ولي از آن جا كه مقدّمه آن در دسامبر 1966 نوشته شده، بايستي كتاب در 1967 يا يكي دو سال بعد از آن منتشر شده باشد.
2. نوميدي يا نوميديا (Numidia) نامي است كه روميان بر سرزميني در كارتاژ نهاده بودند. اين سرزمين اكنون در شمال دو كشور تونس و الجزاير واقع است. ساكنان آن اغلب چادرنشين و از قبايل بربر هستند.
3. در برخي موارد ميتوان فعل را به خود بيماري به عنوان فاعل اسناد داد و گفت: Le rhumatisme l'a atteint au cÆur (روماتيسم به قلبش آسيب رسانده است).
4. اباضيان به عبداللّه بن اباض مرّي (درگذشته در 80ق) منتسب هستند.
5. نك: Encyclopédie de l'islam, nouvelle édition، ذيل «IbaÎdÊiyya»؛ نيز دائرة المعارف لاروس، ذيل «Algérie». امروزه اكثريت بزرگ مردم الجزاير مالكي هستند.
6. دوناتيسم منتسب به (Donat)، اسقف كارتاژ در عصر روميهاست كه قبايل شمال آفريقا را در برابر كليساي كاتوليك برانگيخت. وي معتقد بود كه فقط كشيشانِ پاك و عادل ميتوانند مراسم تناول قربان و تدهين و مانند آن را به جا آورند. تأثير آيين ماني در اين گونه افكار از لحاظ مفهومي كه به پاكي ميدادند، مشهود است.
7. نك: دائرة المعارف بزرگ اسلامي، ذيل «اباضيّه»، جلد دوم، ص 325، ستون اول.
8. بوديب، همان، 29-30.
9. همان، 30-31.
10. ابوطاهر اسماعيل جيطالي، فقيه و اديب و شاعر اباضي، خود از قبايل بربر بود. كتابهاي معروفش عبارتند از قواعد الاسلام و قناطر الخيرات. وي به سال 730 ق در جربه، جزيرهاي واقع در جنوب شرقي تونس، درگذشت.
11. نك: دائرة المعارف بزرگ اسلامي، 2/324؛ بوديب نيز اين روايات را با اندك اختلافي نقل كرده است: همان، ص 30.
12. همانجا. يوستين، يكي از قديسان مسيحي نيز چنين گفته است: «به روز واپسين، بيت المقدس بزرگ و زيبا خواهد شد و نيكوكاران در آن جا گرد خواهند آمد و از همه خوشيها برخوردار خواهند شد». نك: جواد حديدي، اسلام از نظر ولتر، چاپ پنجم، 1374، ص 120.
13. بوديب، همان، ص 31.
14. همان، ص 211 و 816.